دریافت نسخه پی دی اف گزارش
گزارش دست اول از چگونگی حمله کورکورانه کشتی نیروی دریایی آمریکا به پرواز شماره 655 ایرانایر در اوج جنگ ایران و عراق و چگونگی تلاشهای پنتاگون برای سرپوش گذاشتن بر اين واقعه بعد از كشتهشدن 290 غيرنظامي بيگناه:
هفته نامه نیوزویک، 13 جولای 1992
گزارش ویژه : در سوم جولای 1988، کشتی جنگی آمریکایی، یک فروند هواپیمای مسافربری ایرانی را منهدم کرد و باعث کشتهشدن 290 نفر غیرنظامی شد. این مطلب گزارشی حقیقی از چگونگی حادثه است و اینکه چگونه پنتاگون در تلاش بود تا بر این اشتباه فاحش و غمانگیز سرپوش بگذارد:
صعود از نردبان ترقي در نيروي دريايي مدرن عصر ما از راههاي متعددي امكانپذير است. افسران اين نيرو با خدمت در پهنه دريا و يا در گستره بيكرانه آسمانها ميتوانند هر روز درجهاي بالاتر را بر دوش خود ببینند. فقط كافي است كشتي خود را از ميان امواج پرتلاطم تكنوكراسي بهسلامت عبور دهند. اما، همانند عهد روم باستان، همچنان تنها راه مطمئن براي رسيدن به قلههاي افتخار، پيروزي در درياست. با اينحال، امروز نيز شغل اينان دل به دريا زدن و خطرات را به جان خريدن است.
ویل راجرز سوم (Will Rogers III)، کاپیتان نیروی دریایی آمریکا، در تمام دوران حرفه نظامياش مهياي رزم و جنگ بود. او در دسامبر 1965 كه حكم خود را گرفت 27 سال داشت و اين براي ورود به نيروي دريايي، كمي دير بهحساب میآمد، اما او با رفتار بيباكانه و جا كردن خود در دل كاركنان ستاد عملياتهاي نيروي دريايي- كه دوستانش در ردهها و مناصب بالاتر از او بودند- توانست جبران مافات كند. راجرز در سال 1987 به فرماندهی ممتازترین و پیشرفتهترین کشتی جنگی نیروی دریایی، كه رزمناوي مجهز به سامانه Aegis بود، منصوب شد. به نظر میرسید ناو یک میلیارد دلاری وینسنس (Vincennes)، بخت مسلم او برای رسیدن به درجه سرفرماندهي ناوگان دريايي باشد، ولی راجرز كه همانند بسیاری از افسران دریاییِ زمان صلح، هدف هيچ شليكي قرار نگرفته بود، در آرزوی زد و خورد لحظهشماري ميكرد، تا اينكه در سوم جولاي 1988 به مراد دلش رسيد.
او در يك رويارويي در خلیج فارس به تعقيب دشمن پرداخت و با آن درگير شد و در حاليكه به صندلي فرماندهياش در مركز اطلاعات رزمي ناو تكيه داده بود، تصميمات سرنوشتسازي گرفت كه مرگ و زندگي را رقم زد. اين همان لحظهاي بود كه براي روبهروشدن با آن آموزش ديده بود و مدتها با اين تلقي كه نقطه اوج حرفه نظامياش را تحقق بخشد، بيصبرانه انتظارش را ميكشيد.
اما این حادثه به هر چيزي شبيه بود، الا نبرد واقعي. راجرز، در يك غفلت آشكار و مفتضحانه، ايران و ايالات متحده آمريكا را به رويارويي مشكوك و نسبتاً محرمانهاي كشاند كه سياستمداران از علنيساختن آن اكراه داشتند و مقامات بالا نيز اشتياقي به راهانداختن آن نشان نميدادند. دشمن او نه یک نیروی دریایی منظم، بلکه نیروهای نامنظم و بههمریختهای بودند که در قایقهای تندرو و مسلح به سلاحهای سبک در مقابلش مانور ميدادند. نبرد رزمناوي مجهز به سامانه Aegis با اين قايقهاي كوچك و زبل مانند تيراندازي بهسمت خرگوشهاي تيزپا با موشكهاي هدايتشونده راداري بود و در پايان رزم نيز همه ديدند كه غیر نظامیان بیگناه قرباني جاهطلبي او شدهاند: 290 تن خدمه و مسافر یک هواپیمای ایرباس ایرانی که مردان کاپیتان راجرز، آن را با هواپیمای جنگي دشمن اشتباه گرفته بودند.
انهدام پرواز شماره 655 ایرانایر یک ضایعه هولناك انسانی بود. این حادثه وجهه جهاني آمريكا را خدشهدار كرد و احتمالاً باعث شد تا ایران، آزادشدن گروگانهای آمریکایی در لبنان را به تاخير بيندازد. اين حادثه در سابقه نيروي دريايي بهعنوان یک رسوایی حرفهای ثبت و ماندگار شد. گرانترین کشتی جنگی نیروی دریایی که برای هدفگيري و انهدام همزمان 200 موشک مهاجم طراحی شده بود، در اولین نبرد خود یک هواپيماي مسافربري حامل غيرنظاميان بيگناه را ساقط كرد. نیوزویک علاوه بر این موضوع، دریافته است که وینسنس در زمان شلیک بهسوي هواپيماي ايرباس ايراني، با نقض آشكار قوانين بينالمللي، در حريم آبهای ساحلی ایران بوده است. مقامات ارشد پنتاگون از همان ابتدا فهميدند که با برملاشدن كل حقیقت رسوايي وینسنس، مجبور ميشوند چندين ماه عنوانها و تيترهاي تحقیرآمیز و خفتبار جراید را ببينند و دم نزنند.
پس نیروی دریایی ايالات متحده آمريكا همان کاری را کرد که همه ناوگانهای دریایی پس از ارتكاب اشتباهات هولناک در دریا انجام میدهند، دروغ گفت و مدال اعطا کرد.
این داستانِ افتضاح نیروی دریایی است، افتضاح یک ناخدا، خدمه وحشتزده کشتی او و تلاشي كه بعد از آن براي پنهانكردن حقايق صورت گرفت. این کاوشی است که مجله نیوزویک به همراه سرویس شبانگاهی شبکه ABC انجام داد و بهعلت كارشكني و عدم پاسخگویی مقامات ارشد نیروی دریایی، حصول نتيجه ماهها، به تعویق افتاد. بعضیها خيلي ساده اصل ماجرا را منكر ميشدند. بعضی از دريانورداني که در صبح آن روز جولای 1988 روی وينسنس بودند، هنوز هم در حال درمان و مداوا و دست و پنجه نرم کردن با عذاب وجدان هستند. ولی تحقیقات رسمی پنتاگون در مورد این حادثه موسوم به گزارش فوگارتی(Fogarty)، تلفیقی است ماهرانه از سانسورحقایق، حقايق نيمبند و فریبهای آشکار. اين سرپوشي بود كه مهر تائيد درياسالار ويليام كراو (William Crowe)، رئيس وقت ستاد مشترك فرماندهي را بر خود داشت.
کاپیتان راجرز هفته گذشته در برنامه Nightline بار ديگر بر «درستبودن» تصميم خود اصرار كرد و گفت كه صرفاً بهخاطر محافظت از کشتی و نيروهاي خود اقدام به شلیک کرده است. اسناد مکتوب، نوارهاي صوتي و تصويري كشتيهايي كه در آن حادثه دخيل بودند از طبقهبندي محرمانه خارج شده بود كه نيوزويك با مراجعه به آنها و نيز بررسي بيش از صد مصاحبه توانست قطعات پازل گزارشي را در كنار هم بچيند كه بر داستان دفاع خويشتندارانه ناخدا خط بطلان ميكشد. با توجه به مبهمبودن نحوه اجراي قواعد درگيري و دسترسي آن جوانكهاي وحشتزده به فناوريهاي مهلك، حكايت آنها در عصر جنگهاي «محدود» به ضربالمثل تبدیل شده است. حكايت كهنهاي از تفرعن جنگجويي كه ديوانهوار، به جنگ عشق ميورزيد.
* یک صبح تيره و تار
در ساعت 6:33 دقيقه صبح روز دوم جولای به وقت محلی، كاپيتان راجرز در خوابگاه تنگ و كوچكش در وينسنس مشغول اصلاح صورتش بود كه تلفن خوابگاه زنگ زد. هنوز دو ساعت از طلوع خورشيد نگذشته بود، اما گرماي صد درجه فارنهايت در آن صبح به حدي بود كه سيستمهاي خنككننده كشتي هم از پَسِ آن برنميآمدند. دانههای ریز شن از سرزمينهاي عربي بهسمت خلیج خيز برداشته و هوا را با غبار زردرنگی كدر كرده بودند. راجرز گوشي تلفن را برداشت. در آن سوی خط افسر ستاد در مرکز اطلاعات رزمي کشتی- مركز اعصاب كشتي در دو طبقه پايينتر از كابين او - صحبت میکرد. «فرمانده، بهتره بيایين پايين. به نظرم مونتگومری دستش رو توی لونه مار كرده.»
در حدود 50 مایلی شمال شرق، مونتگومری، ناو محافظ نيروي دريايي ایالات متحده از سمت غرب در حال ورود به تنگه هرمز بود. نفتكشهايي كه حامل نيمي از نفت وارداتي جهان هستند، همه روزه از تنگه هرمز- كه عرض گلوگاه آن فقط 32 مايل است- میگذرند. این تنگه با جنگ ایران و عراق تبدیل به عرصه عرض اندام شده بود. قايقهاي توپدار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که پایگاهشان در جزایر هنگام و ابوموسی بود، به نفتکشها و کشتیهای تجاریِ عازم و بارگیریشده از کویت- اصلیترین متحد عراق در جنگ- حمله میکردند. ایالات متحده - که نگران استمرار جریان انتقال نفت کویت بود- طبق توافقي، اسكورت كشتيهاي نفتكش كويت را با پرچم آمريكا پذيرفت.
در این صبح از ماه جولای، مونتگومری شش قايق سپاه پاسداران را كه از مخفيگاههاي خود در جزيره خارج ميشدند، ديده بود. در این زمان راجرز خودسرانه تصمیم گرفت وارد معركه شود. آنطور که در دفتر ثبت وقايع روزانه وینسنس آمده است، او در ساعت 6:33 دقيقه دستور «پيشروي با تمام قوا» را صادر كرد. چهار موتور توربیني عظیمالجثه رزمناو، با افزایش توان خود به 80000 اسب بخار و با سرعت 30 گره دریایي به دل موجها کوبیدند.
تا ساعت 6:50 – طبق گزارش رسمي از وقايع كه بعداً توسط نيروي دريايي ارائه شد – مونتگومری 13 فروند از قايقهاي توپدار ایرانی را در تنگه هرمز شناسایی کرده بود. بنابر گفتهها، چند فروند از آنها گرد یک نفتکش لیبریایی به نام استوال (Stoval) ميچرخيدند. مونتگومری در ساعت 7:11، گزارش داد که صدای «پنج الی هفت» انفجار را در حول وحوش این نفتکش شنيده است. بعد از شنيدن خبر این انفجارهای مرموز از بيسيم بود که ستاد مرکز فرماندهی ناوگان در بحرین به فکر تماس با وینسنس افتاد. دریادار آنتونی لِس (Anthony Less)، فرمانده نيروهاي مشترك ضربت خاورميانه به رزمناو شمال شرقی دستور داد که از مونتگومری حمایت کند. ناگفته نمانَد که فرماندهی بحرین تمایلی به کشاندن وینسنس در منازعه نداشت. دریادار لِس فقط قصد داشت هلیکوپتر ناو وینسنس را به عملیات شناسایی اعزام کند. بنابراين کاپیتان ریچارد مککنا (Capt. Richard McKenna)، رئيس واحد جنگهای سطحی درياسالار لِس، آنچه را كه تصور میکرد دستورات واضحی هستند به راجرز مخابره كرد: «هلیکوپتر خود را برای شناسایی به شمال اعزام كنيد، ولی کشتی را در فاصلهای دورتر در جنوب نگه دارید. چون احتمال دارد شناورهاي بیشتری از پایگاه سپاه در ابوموسی پيدا شوند.»
در ساعت 7:22، هلی کوپترSH-60B سیهاوک (ملقب به شاهین دریاSeahawk) از روی عرشه برخاست و با سرعت بهسمت شمال پرواز كرد و ظرف 20 دقیقه بالای سر قايقهاي توپدار ایرانی رسيد. ستوان مارک کولییر (Mark Collier)، خلبان هلیکوپتر اوشن لورد – 25 (Ocean Lord 25)، قايقهاي توپداري را دید که دور یک کشتی باری آلمانی به نام دالاگیری (Dhaulagiri) پرسه ميزدند. آنها قصد شلیک نداشتند، كارشان یک تاکتیک ايذايي متداول بود.
كاپيتان ريچارد واتكينز (Richard Watkins)، فرمانده ستاد درياسالار لي در بحرين نيز به تبادل پيامهاي راديويي گوش ميداد. او بعدها در گزارش خود آورد كه اوضاع را رو به آرامش تلقي كرده و به همين دليل با خيالی آسوده، اتاق عمليات سرفرماندهي را براي انجام پارهاي مكاتبات و كارهاي اداري ترك كرده بود، ولی اوضاع در روي وينسنس، برخلاف تصور او، رو به وخامت ميرفت. با بلندشدن صدای آژير، راجرز نیروهای خود را به مواضع رزمي فرستاد و به نيروهاي موضعگرفته در مقر سلاحهای سبک در پهلوهاي کشتی دستور داد تا آماده مقابله با حمله شناورهای کوچک باشند.
وینسنس در میان ناوگان کشتیهای آمریکاییِ مستقر در خليج فارس، وجهه جالبي نداشت. افسران دیگر کشتیها بهاستهزاء از این کشتی با نام رزمناو روبوتي (Robocruiser) یاد میکردند. يكي از همقطاران او ميگويد راجرز در تمرينهایی كه در سنديهگو با ماكتهاي جنگي روي ميز انجام ميشد، هميشه قواعد درگيري را زير پا ميگذاشت. در خلیج سوبیک در فیلیپین، يك جلسه توجیهی برای آموزش قواعد درگیری در خلیج فارس تشکیل شده بود. بالاترین مقامی که از ناو وینسنس در اين جلسه شرکت داشت، یک ناوبان یکم بود. راجرز در اوایل ژوئن به کاپیتان راجر هاتان،(Roger Hattan) فرمانده ناو محافظ USS Sides ، دستور داد تا جايي كه ميتواند به يك كشتي جنگي ايراني نزديك شود. هاتان اين اقدام را تحريككننده ميدانست و از دستور راجرز برآشفت و درنهايت نيز از اجراي آن سر باز زد. ستاد مرکز فرماندهی ناوگان در بحرین نيز از عمل «هاتان» حمايت كرده بود. براساس گفتههای چند تن از افسران عاليرتبه، تا اوایل جولای، همه روي او لقب «دستبهماشه» گذاشته بودند و در ميان كادر نيروي دريايي به اين عنوان مشهور شده بود.
شكي نيست كه او ميخواست به قايقهای توپداري که در حال تعقیب مونتگومری بودند، برسد. وينسنس به پيش تاخت، از كشتي تجاري آلماني (که با خونسردي پیام A-OK ارسال ميكرد) گذشت تا اینکه در ساعت 8:38 پهلوبهپهلوی مونتگومری رسيد. حالا دیگر گارد ساحلی عمان به روی بیسیم آمده بود و از قایقهای سپاه پاسداران ميخواست که به آبهای خود بازگردند. عمانیها از وینسنس هم خواستند که آنجا را ترک کند. افسر عمانی از پشت بیسیم گفت: «کشتی جنگی ایالات متحده! مانور با سرعت بيش از 30 گره دریایی مغاير با قانون عبور بدون ضرر(innocent passage) است. لطفاً آبهای عمان را ترک کنید.»
اتفاقاً یک فیلمبردار نیروی دریایی به نام رودی پاهویو(Rudy Pahoyo) در آن روز بر روی وینسنس بود و این صحنه را از روی سکوی کشتی فیلمبرداری میکرد. واكنش افسران كشتي به درخواست عمانیها در فيلم او ضبط شد. آنها به یکدیگر پوزخند زدند و خود را براي پاسخ به زحمت نينداختند.
تنها عمانیها نبودند که خواستار خروج وینسنس از منطقه شدند. در ساعت 8:40 دقیقه، کاپیتان مککنا در بحرین به مقر فرماندهی خود بازگشت و وقتی وینسنس را در بالای شبهجزیره عمان و در حدود 40 مایلی شمالِ جایی که او به راجرز دستورِ ماندن داده بود دید، خشكش زد. مککنا با کمی خشم با راجرز تماس گرفت و از او آخرين وضعيت را سوال كرد. راجرز گزارش داد که در حال پشتیبانی از هلیکوپتر خود است و مشکلاتی در برقراری ارتباط داشته است.
مککنا که حرفهاي راجرز را چندان جدي نگرفته بود، به او گفت به سمت ابوموسی بازگردد. راجرز با لحني عصبي از آن سوي خط گفت:«ميخواي چيكار كنم؟» مککنا صداهای خنده را از مرکز اطلاعات رزمي وینسنس ميشنيد. او که ديگر عصبانی شده بود، با لحنی خشک و قاطع به وينسنس و همينطور مونتگومري دستور داد به جنوب بازگردند. رفتار کاپیتان و افسران این رزمناو جنجاليِ یک میلیارد دلاری كفرش را بالا آورده بود و زیر لب غرغركنان میگفت« ناو جنگی گستاخ». راجرز با اکراه و دلخوري دستور را اجرا کرد، ولی هلیکوپتر خود را در محل باقي گذاشت تا مراقب قایقهای ایرانی باشد و همين نيز اشتباه مهلک او را رقم زد.
قايقهاي توپدار ايراني بهسمت مخفيگاهشان در جزيره عقبنشيني ميكردند و مارك كوليير، خلبان هليكوپتر اوشن لورد – 25 نيز از كابين خود بازگشت آنها به سوي شمال را نظاره ميكرد، اما نتوانست دربرابر وسوسه تعقيب آنها مقاومت كند. او بعدها تعريف كرد که قصد داشت ارتفاع خود را کم کند تا ببیند چه تعداد نفرات و چه نوع سلاحهايي در آنها هست و البته اين كار را بدتر كرد. وقتی که کولییر بهپهلو در بالاي سر آنها دور ميزد چیزی را دید که بعدها آن را اینگونه شرح داد:« 8 تا 10 مرتبه انفجار نور» و « چند جرقه ... يعني یه جرقه بزرگ» حدود 100 یارد جلوتر از او در آسمان. اول تصور کرد که نور خورشید از بدنه یکی از قایقها منعکس شده است، اما لحظهای بعد تودههای دود را در مقابل خود دید. او از ناو استوار دوم اسکات زيلگ Scott Zilge پرسید: «تو هم اونو دیدی؟». زيلگ گفت:« آره. بیا از اینجا بريم. آتيش انفجار گلوله ضد هوایی بود». وقتی کولییر هلیکوپتر را به ارتفاع امن 100 پایی ميرساند، فرمانده هلیکوپتر، ستوان راجر هاف که در صندلی کمكخلبان نشسته بود، اين پيام را براي وينسنس بيسيم زد:«از اوشن لورد-25 به ترينيتي سورد (Trinity Sword)، بهسمت ما شليك شده، فرار ميكنيم.»
این همان دستاويزي بود که راجرز در مرکز اطلاعات رزمي به آن نياز داشت. بالاخره اين قايقهاي توپدار دست به یک عمل خصمانه زده بودند و راجرز نيز طبق قواعد درگیری در خلیج فارس ميتوانست دستور پیگیری جدی این حادثه را بدهد. از اينرو بیمقدمه گفت:«آماده باش کامل، با تمام قوا». یک بار دیگر وینسنس با سرعت 30 گره دریایی راه شمال را در پیش گرفت.
در اين اثنا، در فاصله 200 مایلی جنوب شرقی، در ايستگاهي واقع در دهانه خلیج عمان، ناو هواپیمابر یو.اس.اس فورستال (USS Forestall) پهلو گرفته بود. دریادار لیتون (اسنافی) اسمیت Leighton (Snuffy) Smith، فرمانده گروه رزمي 6 ناو هواپيمابر در اتاق عملیات خود اخبار نفسگیر شليك به سمت هلیکوپتر وینسنس و تعقیب مهاجمان را شنيد. او در ساعت 9:14 دقیقه، دستور اعزام دو فروند جنگنده اف – 14 و دو هواپیمای اف – 7 را صادر کرد. ساعت 9:28 دقیقه، آنها از عرشه ناو به پرواز درآمدند، اما نه براي جنگ. در نيروي دريايي آمريكا مصطلح است كه هرگاه كشتي جنگي خودي، هواپيماي خودي را سرنگون كند، ميگويند: «گل به دروازه خودي» و آنان قصد اجراي چنين سناريويي را نداشتند، بلكه به موقعیت آلفا- كه وعدهگاهي در 50 مايلي بيرون از تنگه هرمز بود، پرواز كردند. از آنجا فاصلهشان با وينسنس کمتر از 80 مایل يا هفت دقيقه بود.
اما راجرز در آن لحظه به پشتيباني هوایی فکر نمیکرد و تمام حواسش را بر قايقهای توپدار ایرانی - که در مقابلش چرخ میزدند- متمركز كرده بود. کاری که خیلی هم ساده نبود. رزمناوهای مجهز به سامانه Aegis نه برای نبرد با شناورهای کوچک بلكه برای مقابله و نبرد با نیروی دریایی روسیه در شمال اقيانوس اطلس ساخته شده بودند. رادارهای فوق پيشرفته Aegis برای ردیابی دهها موشک مهاجم و هواپیما در یک رزم دریایی بزرگ طراحي شده بودند. شناورهای ایرانی به قدري کوچک بودند كه وقتی در تلاطم آب بالا و پایین میرفتند، بر روی صفحه رادار تجسس سطحي وینسنس سوسو میزدند و به جای آنكه هدفهاي مشخص و مجزايي باشند، بهشکل یک علامت واحد در صفحه رادار نمایان میشدند. راجرز با بیحوصلگی رو به افسر تاکتیکی عملیات، دریابان ویکتور گیلوری کرد و پرسید:«سکوی فرماندهی میتونه چیزی ببینه؟» سکوی فرماندهی گزارش داد که گاهی اوقات رد چند قايق را بهشكل نقاطي درخشان در ميان مه رقيق ميتواند ببيند.
در ساعت 9:39، راجرز - که هنوز نتوانسته بود هدف واضحی را پیدا کند- از طریق بیسیم به ستاد مرکز فرماندهی ناوگان اعلام کرد که قصد شلیک دارد. نيروهاي دریاسالار لی در بحرین، آرام و قرار نداشتند. كاپيتان واتكينز موقعيت راجرز و مختصات قايقهاي توپدار را اين چنين پرسيد:«نقطههاي روي صفحه رادار دارن محو ميشن؟» این سوال ميتوانست جلوي ادامه نمايش را بگيرد. به قضاوت شهادتهایی که بعدها ارائه شد، كمتر كسي از نیروهای مرکز اطلاعات رزمي وینسنس اعتقاد داشت که كشتي آنها در آن روز مورد حمله قرار گرفته است. در حقیقت قايقهاي توپدار بهآرامی گِردِ وينسنس ميچرخيدند. دليلش هم روشن بود، زيرا در آبهاي ساحلي خود قرار داشتند و از اين بابت احساس امنيت ميكردند. اصلاً شك داريم كه شناورهاي كمارتفاع ايراني قادر بوده باشند وينسنس را در آن مه ببينند. با اين وجود، راجرز پايش را در يك كفش كرده بود و براي دريافت اجازه شليك به آنها همچنان یکیبهدو ميكرد.
دیدهبانهای سکوی فرماندهی گزارش کردند که آنها اكنون از پشت دوربينهاي بزرگ خود بهخوبي میتوانند خط سیر شناورها را که به این سو و آن سو میچرخند، مشاهده کنند. به نظر میرسید که دو فروند از آنها راه خود را بهسمت وینسنس كج كردهاند.
همین بهانه براي راجرز کافی بود. او به بحرین گزارش داد که قايقهاي توپدار به سرعت خود افزودهاند و مقاصد خصمانهاي نشان ميدهند و مجدداً اعلام کرد که قصد شليك دارد. در روی کشتی فرماندهی، لِس سرانجام با درخواست راجرز موافقت کرد. ساعت 9:41 بود. فرمانده سکانداری در سکوی فرماندهی کشتی،در همان لحظه اعلام کرد که وینسنس از حد 12 مايلی امتداد ساحل گذشته و وارد آبهاي ايران شده است. وینسنس قوانین بینالمللي را نقض كرده بود، ولی راجرز در آن شرايط به ظرافتهاي حقوقي توجهي نداشت. فرمانده گیلوری به توپهای وینسنس دستور داد که خود را براي شلیک آماده کنند. دو دقیقه بعد، توپ پنج اینچی وینسنس بهسمت اولین هدف خود که شناوری در 8000 یاردی آنها بود، شليك كرد.
در حدود 25 مایلی شرق و روی ناو محافظ USS Sides، کاپیتان دیوید کارلسون David) Carlson) در اوج ناباوری به مكالمات وينسنس گوش ميداد و مانورش را نظاره ميكرد. یکی از افسران ناو محافظ با غرولند گفت:«چرا سکانش رو نمیچرخونه و هيكل نحسش رو از اونجا بيرون نميبره؟» وقتی که کارلسون موافقت لِس با درخواست شلیک راجرز را شنید، رو به دریابان دوم خود، گری اریکسون (Gary Erikson) کرد و دو شصت دست خود را پایین برد. ميخواست بگويد هر آن در آنجا قتل عامی رخ میدهد.
پرواز هواپیمای متجاوز
در حدود 50 مایلی شمال شرق و دقیقاً در ساعت 9:45:30 ، کاپیتان محسن رضائیان، خلبان ایرانایر، به برج مراقبت فرودگاه بندر عباس اطلاع داد که ایرباس A300B2 او آماده بلندشدن از باند فرودگاه است. یک دقیقه بعد او دو موتور جنرال الکتریک مدلCF6 هواپیمای خود را آتش كرد و به دل آسمانِ مهگرفته راند. قرار بود او از مسیر جنوب شرقی، هواپیما و محموله انسانیاش را به دوبی در امارات متحده برساند. هرچند رضائیان نمیتوانست از اين امر باخبر شود كه مسیر پرواز او دقیقاً از بالای سر ناو یو.اس. اس وینسنس میگذرد.
کاپیتان راجرز در آن لحظه روي صندلي کابین خود در اتاق تاریک و بدون پنجره مرکز اطلاعات رزمي وینسنس نشسته بود و نبرد دریایی را بهوسیله دستگاههاي کنترل از راه دور هدايت ميكرد. مرکز اطلاعات رزميِ رزمناوِ مجهز به سامانه Aegis برای فرد ناآشنا، مثل يك تفريحگاه لوكس بازيهاي ويدئويي است، كاربرهايي كه رديفبهرديف روي میزهای فرمان رادیویی خم شده و هر يك از آنها قسمتی از نبرد را زير نظر ميگيرند، سپس تمام اطلاعات بهدستآمده از رايانههاي آنها بهوسيله رايانه قدرتمند سامانه Aegis رزمناو با هم تلفيق و تركيب و اصطلاحاً به يك «تصوير بزرگ» تبديل ميشود. چهار صفحه بزرگ 42 42 اينچي در بالاي سر اتاقي كه ناخدا و دو معاون جنگ او نشستهاند نصب شده است كه اطلاعات تلفيقي رايانه Aegis را بهشكل نمادها و نشانههاي مختلف روي نقشه در آن صفحات عريض تلويزيوني به نمايش درميآورند. سیستم 400 میلیون دلاری این رزمناو قادر به شناسايي هرنوع هواپیمایی تا فاصله 300 مایلی است. رايانههاي اين سامانه هر نقطه روي صفحات رادار را با عناوین «دوست»، «دشمن» و يا «ناشناس» معرفي ميكنند. از سامانه Aegis در نبرد دریایی انتظار دارند تمام تهدیدهای هوايي را برای کل یک گروه رزمي ناوهاي هواپيمابر جستوجو و شناسايي كند، سرعت و جهت هر يك را نشان دهد و آنها را بر اساس ميزان خطري كه از خود نشان ميدهند، طبقهبندي كند. این رزمناو چنان قدرتي دارد كه میتواند در آنِ واحد تا 200 فروند از موشکها و هواپیماهای مهاجم دشمن را ردیابی کند و دستور انهدام آنها را به موشکهاي خود بدهد. در یک جنگ تمامعیار با اتحاد شوروی- که این سامانه به همان منظور طراحی شد- ناخدا کار زیادی لازم نبود انجام بدهد. فقط کافی است تا سیستم را بر روی حالت خودكار قرار دهند و پناه بگيرند.
با این وجود، راجرز در محيط بسته و پررفت و آمد خليجفارس تصمیم گرفت به راي خود و مهارتهای رزمي نيروهايش اتكا کند، مهارتهايي كه هيچگاه در بوته آزمايش و امتحان قرار نگرفته بودند. اين سوال هنوز براي بعضي از كارشناسان، مطرح است كه آيا بهترين و كارآزمودهترين نيروها با قرارگرفتن در شرايط پراسترس ميتوانند سيل اطلاعاتي را كه سامانه Aegis به سويشان سرازير ميكند، كنترل و مديريت كنند؟ بهاستناد گزارش اداره حسابرسي دولت در سال 1988، نيروي دريايي متهم است كاربران سامانه Aegis را در آزمايشهاي دريايي، برخلاف مقررات، از ماهيت دقيق «تهديداتي» كه قرار بود در مانورها با آنها مواجه شوند از پيش آگاه ساخته و با اين تمهيد، نتيجه آزمايش اين سيستم را مخدوش كرده است. نیروی دریایی از اين بيم داشت كه اگر آزمايشها به شكست بينجامد، كنگره نيز اختصاص بودجه به طرح اين سامانه را متوقف كند.
بعضی از عالیرتبهترين افسران وینسنس فاقد مهارت کافی برای جنگهای کامپیوتری بودند. كاپيتان راجرز كه در شرايط عادي به ميز فرمان و رايانهها دست نميزد. او میتوانست اداره نبرد با این شناورها را به گیلوری(Guillory)، افسر تاكتیكي وينسنس در رشته جنگهای سطحی، بسپارد، ولی اين كار چندان هم بهصلاح نبود. گیلوری كارمند سابق كارگزيني بود كه به كار با کامپیوترها تسلط نداشت. (همقطارانش به او ميخنديدند و يكي از آنها ميگفت گيلوري بهجاي اينكه تغيير و تحولات اداري و جايگاههاي شغلي را با برنامه Spreadsheet (صفحه گسترده) رايانه ترسيم و به ثبت برساند، از مونيتور آن بهجاي تابلوي اعلانات استفاده ميكرد و يادداشتهايش را روي آن ميچسباند.) كاپيتان نيز بنابهضرورت و از روي ناچاري، مديريت نبرد را شخصاً بهعهده گرفت. «تصوير بزرگ» روي صفحه رايانه مقابل راجرز خودنمايي ميكرد. او ميدان ديد و عمليات آن را روي محدوده 16 مايلي تثبيت كرد تا بر قايقهاي توپدار متمرکز شود و البته با اين كار از چيزهايي كه فراتر از اين ميدان بود، غافل شد.
رادار جاسوسی پرقدرت وینسنس، در ساعت 9:47، نقطه روشنی را در دوردست به او نشان داد كه درواقع هواپیمايي در حال بلندشدن از فرودگاه بندرعباس بود. این نقطه روشن، همان پرواز شماره 655 ایرانایر است كه طبق برنامه، دو بار در هفته به دوبی پرواز میکرد. اما چون فرودگاه بندرعباس علاوه بر پروازهاي غیر نظامی، داراي كاربرد نظامی هم بود، لذا كشتيهاي نيروي دريايي هر گونه پرواز خارجي از این فرودگاه بر فراز خليجفارس را بهطور خودكار، «دشمن فرضي» محسوب ميكردند. ناو استوار دوم اندرو اندرسون(Andrew Anderson) پشت ميز فرمان خود در اتاق مركز اطلاعات رزمي نشسته بود كه چشمش به نقطه درشتي در گوشه صفحات آبيرنگ رايانهها افتاد. متوجه شد كه آن نقطه همزمان به كشتي نزديك ميشود و بالا ميرود. وظیفه اندرسون در «دالان هوايي» - مجموعهاي مركب از چند كاربر که جنگهای هوایی را اداره میکنند - این بود که هرگونه رفت و آمد هوایی در محدوده تیررس کشتی را شناسایی کند. او به سیستم Aegis رزمناو فرمان داد که هواپیمای نزديكشونده را شناسايي كند: دوست یا دشمن؟ طبق موازين بينالمللي، تمام هواپیماها مجهز به فرستندهای هستند که بهصورت خودکار به كدهاي ارسالي سیستم IFF (سیستم بینالمللیِ تشخیص هواپیماهای دوست و دشمن) با وضعیتهای 1و2 (نظامي)، يا 3 (غير نظامي) پاسخ ميدهند. اندرسون كد وضعیت 3 را دریافت کرد و پيش خود گفت: «هواپیمای تجاری» است. سپس به پشت میز کامپیوتر خود رفت تا لیست نیروی دریایی از پروازهای تجاری خلیج فارس را ببيند، اما هنگام بررسي اين ليست، پرواز 655 را نديد. اتاق مركز اطلاعات رزمي فاقد نور كافي بود و هر بار كه توپ 5 اينچي رزمناو بهسوي قايقهاي بداقبال ايراني شليك ميكرد، چراغهاي اتاق چشمك ميزدند. از طرفي تقسيم خليج فارس به چهار منطقه زمانی متفاوت هم او را گيج كرده بود.
اندرسون به جان لیچ(John Leach)، افسر همطراز خود - که در «دالان هوايي» نزديك به او نشسته بود- نگاه كرد و با نگراني به او گفت که ممكن است این علامت روشن از یک هواپیمای جنگنده اف – 4 و یا اف - 14 ایرانی باشد. ناوبان یکم کلی زوكر(Clay Zocher)، مسئول در دالان هوايي از دور صحبتهايشان را ميشنيد. او خودش دچار اضطراب شده بود. وي در زمان اعلام وضعيت آمادهباش كامل فقط دو نوبت پشت اين دستگاهها نشسته بود و تا آن زمان نتوانسته بود كارهاي عادي و روزمره با اين رايانهها و ميز فرمان را بهخوبي بياموزد. او درآن لحظه نگران هواپيماي گشتی (P-3) ايران بود كه در امتداد خط ساحلي به راه خود ميرفت. زوكر ميترسيد كه نكند هواپيماي P-3 در حال هماهنگ کردن اجراي حملهای به وینسنس با کمک آن هواپیمای ناشناس باشد. بنابراين تصمیم گرفت صحبتهای ردوبدلشده در دالان هوايي را به مسئول مافوقش، دریابان اسکات لاستیگ(Scott Lustig)، فرمانده تاکتیکی نبردهای هوایی وینسنس، ارجاع دهد.
لاستیگ به زوكر دستور داد که بلافاصله علائم اخطار به هواپیمای نزدیکشونده ارسال کند:«هواپیمای ناشناس!... شما به کشتی جنگی نیروی دریایی ایالات متحده در آبهای بینالمللی نزديك ميشويد.» اين فرمان، یک هشدار متداول است كه روي فركانسهاي بينالمللي پخش ميشود و هواپيماهاي نظامي و تجاري نيز آنها را طبق روال معمول دريافت ميكنند. اما گزينه ديگري هم در اين لحظه به ذهن لاستيگ رسيد. او به صفحه نمايش مقابلش نگاه كرد و ديد كه جتهاي اف - 14 ناو هواپيمابر فورستال در مسافتي به فاصله 5 دقيقه از آنها در آسمان ميچرخند. اين فاصله زماني آنقدر زياد نبود كه نتواند از آنها بخواهد اين پرنده ناشناس را شناسايي كنند.
فورستال هم آن نقطه درخشان را روی صفحات رادار خود دیده بود. خلبانان اف – 14 براي پرواز بهسمت آن شيء پرنده بيتابي ميكردند، زيرا هواپیمای ناشناسي بود که از سمت ایران ميآمد و به یک کشتی جنگی آمریکایی نزديك میشد و این فرصت كمنظيري براي هوانوردان تشنه جنگ بهشمار ميرفت. اما دریاسالار اسمیت روی ناو هواپیمابر خود آنها را دور نگه داشت. خدمه فورستال به او اطلاع دادند که این نقطه درخشان به احتمال قوي یک هواپیمای تجاری است. بنابر توصيه قانون نيروي دريايي، تصميمگيري در مورد نحوه اداره نبرد با ناخدايي است كه در محل درگيري قرار دارد و اسميت نيز در آن لحظات، به همين قانون عمل ميكرد. از اينرو راجرز را آزاد گذاشت تا در آن معركه طبق راي و تصميم خود عمل كند.
اكنون ساعت 9:49 بود و راجرز بهشدت مشغول آتشباري بهسمت قايقهاي توپدار بود. بيوقفه بر سر خدمه توپ 5 اينچي فرياد ميزد كه بهسرعت خرجگذاري كنند. سپس دستور داد سكان را به راست بچرخانند تا توپ پاشنه رزمناو آماده شليك شود. كشتي به شدت به لرزش افتاد و به راست چرخيد.
تئوريسينهاي نظامي كه درباره «اصطكاك» در صحنه نبرد نوشتهاند، اعمال تصادفي، محاسبات غلط و خطا در گرماگرم كارزار را اجتنابناپذير ميدانند. معماران جنگهای مدرن كوشيدهاند تا به كمك فناوري، درصد خطا و وقوع اقدامات احمقانه را پايين بياورند. اما تداخل سیگنالهای الکترونیکی و سر و صداهاي مختلف در مرکز اطلاعات رزمي میتواند خود به عاملي براي سردرگمي و خطا تبديل شود. سربازان و افسران، با گوشی و از كانالهاي متعدد با هم مكالمه و ارتباط برقرار ميكنند و معمولاً از هر دو گوش چپ و راست خود براي گوش دادن به موجهاي مختلف استفاده ميكنند. راجرز و افسران کلیدی او در مرکز اطلاعات رزمي، همه روي يك طول موج بودند. نيمي از خدمه ناو وينسنس نيز در همين وضعيت قرار داشتند. افراد زبر و زرنگ پي برده بودند كه با واكمنهاي سوني خود ميتوانند روي «طول موج شبكه فرماندهي» بیایند و مكالمات و تبادل پيامهايِ حينِ نبرد را شنود كنند. اما هر بار كه آنها اين شيطنت را مرتكب ميشدند، توان موج ضعيف ميشد و صدا افت ميكرد و در اين زمان، لاستيگ بهناچار فرمان تغيير طول موج را ميداد تا همه بتوانند روي يك مدار فرماندهي ديگر قرار بگیرند. اما همان شنودكنندگان نيز دوباره روي فركانس جديد تنظيم ميكردند.
چند ثانیه بعد از ساعت 9:50، یک نفر روی این «شبکه» آشفته اعلام کرد که هواپیمای نزدیکشونده به احتمال زیاد یک«آسترو»(Astro)- اسم رمز براي اف-14 - است. هرگز کسی نفهميد که گوینده این حرف چهکسي بوده است. کاربرهای اتاق کنترل «دالان هوايي»، تصور ميکردند که این حرف را تکنسینهای داخل اتاق جنگهاي الكترونيكي کشتی ميگويند. از آن طرف، تکنسینها گمان میکردند که این اخطار از دالان هوايي اعلام ميشود. ناو استوار دوم اندرسون - که با شنیدن این اخطار شوکه شده بود- یکبار دیگر پیام IFF را ارسال کرد و متاسفانه پاسخ متفاوتي دريافت كرد. بر روی میز فرمان او، سيگنال كد وضعیت 2 چشمك ميزد و اين يعني هواپیمای نظامی. مدتها بعد از این حادثه بود که ماموران تحقیق فهميدند اندرسون فراموش کرده بود که بُرد دستگاه IFF خود را مجدداً تنظیم کند. كد سيگنال وضعیت 2 از ایرباس- كه بهآرامي برفراز خليج فارس اوج ميگرفت- ارسال نميشد و ظاهراً به يك هواپيماي ترابري ارتش ايران كه هنوز از روي باند فرودگاه بندعباس برنخاسته بود، تعلق داشت.
اندرسون در اوضاعي كه نزديك بود مركز اطلاعات رزمي كشتي آشفته شود، فرياد زد «احتمالاً آسترو». ساعت 9:51 دقیقه بود و راجرز که اكنون کشتی را یک دور کامل چرخانده بود، توپِ خرجگذاريشده جلویی رزمناو را بهسمت شناورهای ایرانی هدف گرفت. يازده گلوله شليك كرد كه توپ گير كرد. ناخدا دوباره دستور داد تا سکان را بچرخانند. پاشنه ناو طوري چرخید كه هر چه كتاب و كاغذ روي ميزهاي مرکز اطلاعات رزمي بود به زمين ريخت. لاستيگ كه در سمت چپ راجرز نشسته بود، در مقر خود به صفحه نمايش نگاه كرد. پرنده ناشناس، 32 مايل با وينسنس فاصله داشت. ازراجرز پرسيد: «چه كاركنيم؟»
فرمانده او در نبرد با قايقهاي توپدار ایرانی آنچنان غرق نشده بود که داستان اسفناک کاپیتان گلن بریندل(Glenn Brindel)، فرمانده ناو یو.اس.اس استارک(USS Stark) را فراموش کرده باشد. یک سال قبل بریندل در راس فرماندهي ناو بود که کشتیاش مورد اصابت دو موشک ضد کشتیِ شلیکشده از یک هواپیمای عراقی میراژ اف -1 قرار گرفت و تقریباً غرق شد. راجرز دستور داد که رادار کنترل آتش وینسنس هر نوع هواپیمای احتمالی دشمن در 30 مایلی را نشان دهد و آن را با نزديكشدن به فاصله 20 مایلی منهدم كند.
او هنوز يقين نداشت که کشتیاش با یک هواپیمای جنگی دشمن روبهرو شده است. به نظر میرسید ارتفاع هواپیما برای حالت حمله خیلی زیاد است(حدود 7000 پا). ناوبان یکم ویلیام مونتفورد (William Mountford) افسر دیگری که در پشت سر او قرار داشت- هشدار داد:«احتمال وجود هواپیمای تجاری» سه بار دیگر هم اخطار ارسال شد: «جنگنده ایرانی... . شما به منطقه خطر نزديك ميشويد و در معرض پدافند دفاعی نیروی دریایی ایالات متحده هستید.»
آنچه که بعد اتفاق افتاد در ادبيات روانشناسان به «تکمیل سناریو» معروف است. یعنی آنچه را که انتظار دارید، میبینید. اندرسون و لیچ با صداي بلند اعلام کردند که هواپیمای مذکور- كه اكنون مشخصاً در صفحه بزرگ بهشكل اف-14 شناسايي شده بود- در حال کاهش ارتفاع و سرعت گرفتن است. بعدها، نوارهای ضبطشده موجود در اسناد مرکز اطلاعات رزمي، چنین چیزی را ثابت نكرد. صفحه رادار اندرسون نشان ميداد که هواپیما در حال پرواز در ارتفاع 12000 پایی با سرعت 380 گره دریایی و اوج گرفتن است. اما باز هم اندرسون فریادكنان ميگفت که سرعت هواپیما 450 گره و ارتفاع آن 7800 پا و در حال کم کردن ارتفاع است.
راجرز باید تصمیم میگرفت. هواپیمای اف – 14 قادر نبود خسارت چندان زيادي به وينسنس وارد كند. مدلي که واشنگتن در اوایل دهه 1970 به همپیمان خود- شاه ایران- فروخت، صرفاً یک جنگنده بود و قابليتهاي حمله به اهداف سطحی را نداشت. ولی باز هم اگر راجرز ميخواست باموشك به آن حمله كند، میبایست قبل از اینکه هواپیما به کمتر از 10 مایلی آنها برسد، شلیک كند. در ساعت 9:54:05، وقتی هواپیما به فاصله 11 مایلی رسيد، راجرز دستش را بلند كرد و دكمه شليك را فشار داد تا موشکهای ضد هوايي SM-2 کشتی را در وضعيت آماده پرتاب قرار دهد. زوكر در اتاق کنترل (دالان هوايي)، چراغ سبز شلیک را دریافت کرد. این افسر جوان، بهقدري خام و ناوارد بود که 23 بار كليد و دكمه اشتباهی را روي ميز فرمان فشار داد. در اينجا یک ناو استوار دوم كهنهكار مجبور شد روي ميز فرمان او خم شود و دكمههاي درست را فشار دهد. چراغهای مرکز اطلاعات رزمي، مثل چراغهای زندان در زمان اعدام با صندلی الکتریکی، مدت كوتاهي كمنور شدند.
در حدود 10 مایل دورتر، رضائیان، خلبان ایرانایر، با آسودگي به بندر عباس گزارش ميداد که در خلال عبور از خلیج فارس، به اولین پست بازرسی رسیده است. او هیچ یک از اخطارهای وینسنس را نشنیده بود. هر چهار موج ارتباط بيسيم هواپيمايش در اشغال تبادلات پيامهاي كنترل هوايي بود. برج مراقبت از طریق رادیو اعلام کرد:«روز خوبی داشته باشید». خلبان پاسخ داد: «متشکرم. روز بخير». 30 ثانیه بعد اولین موشک، بال چپ هواپیمای او را منفجر کرد.
رودی پاهایو روی سکوی فرماندهی وینسنس هنوز مشغول فیلمبرداری بود. ضبطصوتش صداهای مختلف و درهمریختهای را ضبط کرد:« اوه، كوبيدش!» «داره سقوط ميكنه!» صدایی دستور داد:«سر و صدا نكنين، تمومش كنين!» “ دیگری داد زد:«درست خورد به هدف». آنگاه یکی از دیدهبانها از ضلع سکوي فرماندهي پایین آمد و گفت: « اون هدف، اف – 14 نبود». و بعد زير گوش فرمانده ريچارد فاستر، افسر اجرايي وينسنس گفت: «لاشهاي كه از آسمون داره ميافته از اف- 14 بزرگتره!»
چند مایل آنسوتر، بر روی سکوی فرماندهی مونتگومری، خدمه ناو در كمال ناباوري به بال یک هواپیمای تجاری که در دریا غوطه ميخورد و پوسته موتورش هنوز به آن چسبیده بود، خيره نگاه ميكردند. 19 مایل دورتر، روی عرشه ناو یو.اس.اس سایدز، به کاپیتان کارلسون اطلاع دادند که طبق محاسبات بالاترین متصدی رادار كشتي او، هواپیمای مورد نظر از نوع مسافربری – تجاری بوده است. کارلسون آنطور که خودش بعدها گفت، در آن لحظه بالا آورد.
سکوت وهمآوری وينسنس را فراگرفت. توپهای 5 اينچي، دیگر شلیک نمیکردند. هیچ یک از قايقهاي توپدار سپاه پاسدارن از فاصله 5000 یاردی رزمناو جلوتر نیامده بودند. هیچ کس نمیتوانست بهیقین بگوید که چه تعداد از آنها مورد اصابت گلوله قرار گرفته است، شاید یکی و شاید هم بیشتر. راجرز دستور داد که راه جنوب را در پیش بگیرند و از آبهای ایران خارج شوند.
* کالبد شکافی پنهان کاری
تقریباً 11 ساعت بعد و در ساعت 1:30 به وقت محلی در واشنگتن، دریاسالار ویلیام کراو، رئیس ستاد مشترک پشت تريبون اطاق مطبوعاتي پنتاگون ايستاد. او که لباس فرم سفیدرنگ تابستانی به تن داشت، به خبرنگاران از وقوع يك حادثه وحشتناك خبر داد. کراو با تاکید بر اینکه اطلاعات بهدستآمده هنوز ناقص هستند و سخنانش براساس گفتههاي راجرز است، ابراز داشت که هواپیمای ایرانی از دالان هوایی خطوط تجاری خارج شده و به اخطارهای مکرر آنها پاسخي نداده است. این هواپیما در زمان نزدیکشدن به وینسنس سرعت را زیاد و از ارتفاع خود کم کرده بود و راجرز فقط از کشتی خود محافظت کرده است. نقشه بزرگی كه از واقعه تهيه شده بود، موقعیت وینسنس را در زمان انهدام هواپیما درست در آبهای بینالمللی نشان ميداد.
در سازمان ملل، ایرانیها این تراژدی را با انهدام پرواز 007 کره توسط شوروی در سال 1983 مقايسه کردند. كاخ سفيد، جورج بوش پدر، معاون رئيسجمهور ايالات متحده را براي دفاع از اين رسوايي به شوراي امنيت سازمان ملل فرستاد. مسئوليت رسيدگي به پرونده را نيز به ريچارد ويليامسون (Richard Williamson)، معاون وزير خارجه در امور سازمانهاي بينالمللي محول كردند. وي متوجه شد اقرارگرفتن از افسران كراو كه خود امور اين پرونده را در پنتاگون هدايت ميكردند، كار بسيار دشواری است. او با بدگماني تمام، به کریگ فولر(Craig Fuller)، رئیس ستاد معاونت ریاستجمهوری هشدار داد که در ارائه هرگونه اطلاعاتي به بوش، نهايت دقت را به عمل آورد و وي را با اطلاعات نادرست و انحرافي به دردسر نيندازد. جالب است كه فولر هم در پاسخ به او اذعان كرد كه وي نيز هرگز به پنتاگون اعتماد نداشته است. محور سخنرانی بوش حول ضرورت پايانيافتن جنگ ایران و عراق متمرکز بود. اما اطلاعات موجود در سخنان وی صحت نداشت. معاون رئیسجمهور ادعا کرد که وینسنس برای دفاع از یک کشتی تجاری در مقابل حملات ایران دست به یورش زده است.
تا روز 14 جولای که بوش سخنرانی داشت، پنتاگون به حقايقی دست يافت، ولی معاون رئیسجمهور را از آنها مطلع نکرد. نوارهای موجود در سیستم پیشرفته وینسنس، بههمراه اطلاعات نبرد و كشتيراني آن در 5 جولاي به ايالات متحده رسيد و محتواي آنها را در 10 جولای به پنتاگون گزارش كردند. وینسنس داخل قلمرو آبهای ساحلي ایران بوده است. هواپيماي ايراني كاملاً درون دالان هوايي تجاری قرار داشته و در حال صعود بوده است، نه نزول و هيچ كشتي تجارياي هم در محاصره و يا مورد اذيت و آزار نبوده است.
این پنهانکاری با گزارش رسمی حادثه اوضاع را بدتر کرد. در سوم جولای، دریاسالار کراو، از میان کادر فرماندهی، یک افسر عالیرتبه به نام دریادار ویلیام فوگارتی که مسئولیت کنترل عملیاتهای نظامی خاور میانه را برعهده داشت، برای تحقیق و تفحص درباره این حادثه انتخاب کرد. کراو مشاور حقوقی خود کاپیتان ویلیام ریچارد دیبابز (Richard DeBobes) را به قرارگاه فرماندهی سنتکام (Centcom) در تامپا (Tampa) فرستاد تا در تهیه و تکمیل گزارش فوگارتی در کنار او باشد.
اهمیت این تحقیق، ناشی از سوالهایی است که باید میپرسید و نپرسید. هرگز با فرماندهان حاضر بر ناو هواپیمابر فورستال مصاحبهای نکردند، حتی با کاپیتان مککنا، فرمانده جنگهای سطحی در بحرین، که راجرز از دستوراتش سرپیچی کرد. کارکنان مککنا، نوار صوتی مبادلات لفظي شديد او با راجرز در قبل از زمان نبرد دریایی را ارسال کردند، ولی هیچ گاه پاسخی نگرفتند. گزارشی که دراختيار عموم قرارگرفت، حاوی هيچگونه نقشه اطلاعات دریانوردی که موقعیت وینسنس را در لحظه شلیک نشان دهد، نبود.
نقشهای که فوگارتی در زمان تشریح واقعه به کنگره در ماه سپتامبر نشان داد، وینسنس و هلیکوپترش را در خارج از آبهای ایران نشان داده و موقعیت مونتگومری را نادرست گزارش کرده بود. فوگارتی از نقشهای که سامانه Aegis رزمناو از وقایع آن روز روی مونیتورهای مرکز اطلاعات رزمی وینسنس نشان داده بود، عکسهایی تهیه کرد. به گواهی سه نفر از افرادی که در آن روز بر روی وینسنس بودند، در نقشه واقعی، در زمان شلیک موشک، وینسنس کمتر از 9 مایل با جزیره هنگام فاصله داشت. در عکسهایی که فوگارتی نشان داد، این جزیره بهسادگی حذف و یک بار دیگر وینسنس را بهطور معجزهآسایی در آبهای بینالمللی قرار داده بودند. وقتی یکی از نمایندگان در مورد هواپیمای ناو فورستال سوال کرد، فوگارتی ابتدا گفت که فاصله آنها 180 مایل بوده است و بعد فاصله را 250 مایل دور تر ذکر کرد. هرچند که همان تصاویر تهیهشده از سامانه Aegis ناو به وضوح نشان میدهند که آنها فقط 75 مایل با وینسنس فاصله داشتهاند.
از همه مرموزتر اینکه فوگارتی به کمیسیون نیروهای مسلح سنا گفت که در آن صبح، وینسنس برای نجات نفتکش لیبریایی «استوال» بهسرعت عازم شده بود. نام چنین نفتکشی در دفتر ثبت هیچ یک از کشتیها پیدا نشد. به گفته دو شاهد- از جمله یک افسر نیروی دریایی که در این تحقیق شرکت داشت- استوال فقط یک تله بود، یک شبح كه با پیامهای راديویي درست شد تا قایقهای توپدار ایرانی را از مخفیگاهشان بیرون بکشند و بهدام اندازند. بهگفته این شاهدان، تعرضات ایران که بوش قاطعانه در سازمان ملل آن را به باد انتقاد گرفته بود، در واقع چیزی جز اجرای آزمایشی عملیات تلهگذاری آمریکا نبوده است.
اگر حقوق بینالملل با ریزبینی و طمانینه خاص خود این قضیه را مورد تحقیق و بررسی قرار نداده بود، نیروی دریایی با آن همه فریب کاریها و صحنهسازیهایش از مجازات این جنایت قسر درمیرفت. واشنگتن پس از دادخواهي دولت ايران، بهناچار حضور وینسنس در آبهاي ايران را پذیرفت. هرچند که وزارت دادگستری آمریکا همچنان مدعی است که رزمناو وینسنس در دفاع از خود و از روی اجبار به آن جا کشیده شد. جزئیات این اعتراف در خلاصهنوشتههای حقوقی قید شده و موجود است، البته تا همین برنامه هفته پیش Nightline که کراو با اسناد و شواهد انکارناپذیر مواجه شد و به حقیقت اقرار کرد، افکار عمومی به این اعترافات توجهی نکرده بود. كراو، منكر هرگونه پنهانكاري شد و در مصاحبه با نيوزويك مدعی شد:«اگر اشتباه میکردم، اشل حقوقیام را پایین میآوردند.» راجرز هنوز هم پافشاری میکند که کشتیاش در داخل آبهای بینالمللی بوده است.
البته آخر قصه این است که ویل راجرز نشان طلایی دو اینچی درياسالاري را دريافت نخواهد كرد. او بهمدت دو سال در سنديهگو به كاپيتانهاي نيروي دريايي آموزش میداد تا در اوت سال 1991 محترمانه بازنشسته شد. به تمامي افراد وینسنس روبان عمليات رزمی اهدا کردند. فرمانده لاستيگ، هماهنگكننده نبردهای هوايي، به دلیل «رشادت» و حفظ آرامش و اعتمادبهنفس حین نبرد - که وی را قادر ساخت عملیات را دقیق و با سرعت به پایان برساند- مفتخر به دریافت مدال تمجید خدمت نیروی دریایی شد. اعطای این مدال با توجه به هدفی که او بهسمتشان شلیک کرده، کمی عجیب و غریب است. اما فضای حاکم بر مرکز اطلاعات رزمی وینسنس در آن صبح ماه جولای و تلاشهایی که ماهها و سالها بعد برای پنهانکردن واقعیاتِ رخداده در آن روز صورت گرفت، همینگونه بود که بیان شد.
نويسندگاني كه در تهيه اين گزارش همكاري كردند:
جان بری (John Barry)، خبرنگار نیوزویک در حوزه امنیت ملی است. راجر چارلز، سرهنگ بازنشسته نیروی دریایی و افسر اطلاعاتی ارتش است که اکنون بهشکل آزاد در واشنگتن به نویسندگی میپردازد. دانیل پدرسون در لندن، کریستوفر دیکی در پاریس، ترسا والدروپ در بن، دونا فوت در لسآنجلس، تونی کلیفتون در نیویورک، و پییر آنین در هوستون نیز در تهیه این گزارش به ما کمک کردند.